چاک از یک مزرعهدار در تکزاس یک الاغ خرید به قیمت ۱۰۰ دلار...
قرار شد که مزرعهدار الاغ را روز بعد تحویل بدهد. اما روز بعد مزرعهدار سراغ چاک آمد و گفت: متأسفم
جوون. خبر بدی برات دارم. الاغ مرد...
چاک جواب داد: ایرادی نداره. همون پولم رو پس بده...
مزرعهدار گفت: نمیشه. آخه همه پول رو خرج کردم...
چاک گفت: باشه. پس همون الاغ مرده رو بهم بده...
مزرعهدار گفت: میخوای باهاش چی کار کنی...؟
چاک گفت: میخوام باهاش قرعهکشی برگزار کنم...
مزرعهدار گفت: نمیشه که یه الاغ مرده رو به قرعهکشی گذاشت...!
چاک گفت: معلومه که میتونم. حالا ببین. فقط به کسی نمیگم که الاغ مرده است...
یک ماه بعد مزرعهدار چاک رو دید و پرسید: از اون الاغ مرده چه خبر...؟
چاک گفت: به قرعهکشی گذاشتمش. ۵۰۰ تا بلیت ۲ دلاری فروختم ۸۹۸ دلار سود کردم...
مزرعهدار پرسید: هیچ کس هم شکایتی نکرد...؟
چاک گفت: فقط همونی که الاغ رو برده بود. من هم ۲ دلارش رو پس دادم...
. . .
نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۰/۰۳/۱۵ساعت 7:0 توسط ...
مادر عشق......برچسب : نویسنده : moein-meshkipoosh بازدید : 277