یار مشکی پوش

ساخت وبلاگ
یار مشکی پوشhttp://moein-meshkipoosh.blogfa.com fablogfa.comSun, 05 Feb 2012 01:00:00 +0330زندگی رو دوست دارم ...http://moein-meshkipoosh.blogfa.com/post/119 زندگی رو دوست دارم با تمام بد بیاریش...

عاشقی رو دوست دارم با تمام بی قراریش...

من می خوام اشکو بفهمم وقتی از چشام می ریزه...

تنهایی گرچه کشنده است...

واسه من خیلی عزیزه...

تو کتاب نوشته عاشق خیلی تنها خیلی خسته است...

جای بارون بهاری روی چترهای شکسته است...

اما من میگم یه عاشق همه دنیا رو داره...

همه چترها رو باید بست وقتی آسمون می باره...

نون عشقو می خورم...

منت نونوا ندارم...

سینه سوخته عاشقم...

با کسی دعوا ندارم...

تو دنیایی که گرگ و بره گی تو ذاتشه...

من می خوام خودم باشم با هیشکی کاری ندارم...

زنده بودن نمی خوام زندگی قاموس منه...

فقط فقط دو رنگی تنها کابوس منه...

گرچه خاکم زیرپا اما غرورم آسمون...

مشکی رنگ عشقمه...

ترانه ققنوس منه...

کاش میشد دارو باشیم نه زخم کاری نه نمک...

قطره ی آبی باشیم رو قلب خشک و پر ترک...

واسه عشق و عاشقی تو سختی هاش کم نذاریم...

واسه ی خودمون آدمی باشیم نه آدمک...!

خیلی ها میگن که عاشقی رو دیدار بدونیم...

اما من میگم که عشقو طرح دیوار ندونیم...

من می خوام مثل موج نباشم اما بمونم...

کاش میشد تو عین سختی بازم عاشق بمونیم...

 

 

پی نوشت: ممنون از آقا مرتضی مشکی پوش که با یادآوری این شعر انرژی خوبی بهم داد...

Sun, 05 Feb 2012 01:00:00 +0330moein-meshkipooshhttp://moein-meshkipoosh.blogfa.com/post/119...http://moein-meshkipoosh.blogfa.com/post/118 سلام به همه رفیق هایی که دلم برای تک تکتون تنگ شده...

یه مدت نبودم اما بی تفاوت هم نبودم...

می اومدم و کامنت ها رو می خوندم...

یکسری مسائل دست به دست هم داد که...

از یه طرف درس که این ترم خیلی خوب کار نکردم و دغدغه داشتم...

از یه طرف یکسری مسائل شخصی...

همه این ها باعث شد که درگیر بشم...

می خواستم یه مدت تنها باشم...

به عنوان یه درس...

"...آدم متوکل تضادهای درونیشو حل می کنه..."

یه جورایی ارتباطم رو با همه قطع کردم...

نمی خواستم تو شرایطی که خوب نبودم یه وقت بودنم کسی رو اذیت بکنه...

نمی تونستم بیام...

باید تکلیف خودم با خودم رو معلوم می کردم...

تو این مدت روزهای سختی رو پشت سر گذاشتم...

شاید سخت ترین روزهای زندگیم تا به حال...

اما روزهای سختن که آدم رو می سازند...

من هم می دونم تو این وبلاگ جای خالی یک نفر برای همیشه برای همه حس میشه اما...

که نبودنش باعث ناراحتیه خیلی ها شده...

و به دلایلی دیگه اینجا نمیاد...

و می دونم که مقصر من بودم...

امیدوارم که فلورا و شما من رو ببخشید تا بتونم در آینده جبران کنم...

به قول خودش:

خدا نعمت هایی که قدرشو نمی دونی زود ازت میگیره...

 

 

تو این مدت معنی رفاقت خیلی ها رو فهمیدم...

از همه اونایی که اومدن و هوامو داشتن تشکر می کنم...

کسایی که با دلداریهاشون دلگرم می شدم...

کسایی که وجودشون رو حس می کردم...

 

"بارونی..." که تو این مدت سراغمو می گرفت اما من کم لطفی می کردم...

"معصومه" که گهگاهی بهم سر می زد اما می دونم که لطفش به من خالصه...

"مینا" که نگران بود و من ازش خیلی ممنونم که می اومد و دلگرمم می کرد...

صادق عزیزم...

کاکوی خوب من که می دونم این روزا از دستم دلخوره و البته حق هم داره...

چون هی زنگ می زده و من گوشیم خاموش بوده...

به زودی کاری می کنم که منو ببخشه...

"حمید" که با اینکه نت نداشت اما نگرانم بود و سراغمو می گرفت...

"شیدا" که می اومد و ابراز لطف می کرد...

"فائزه" یا به قول حسام کربلایی فائزه...!

"کسری عزیز" که می دونم نبودن فلورا خیلی اذیتش می کنه...

 

بابام همیشه بهم می گفت رفیقاتو تو سختی بشناس...

اگر در عین فقر چه مادی و چه عاطفی تنهات نذاشتن روشون حساب کن...

می گفت رفیق هایی که فقط  روزهای خوب زندگی و وقتی غنی هستی کنارتن مگس های دور

شیرینی هستند...

شما دوستای خوبم ثابت کردید که رفیق های روزهای سخت هستین...

از همتون ممنونم...

من لایق محبت های شما نبودم و نیستم...

ایشالله عمری باشه و بتونم محبت هاتون رو جبران کنم...

فعلا اومدم تا وبلاگ از این حال و هوا خارج بشه...

هر وقت شد پست می ذارم...

 

دوستتون دارم...

یا علی...

Mon, 30 Jan 2012 02:00:00 +0330moein-meshkipooshhttp://moein-meshkipoosh.blogfa.com/post/118به همین سادگی رفتی بی خداحافظ عزیزم ...http://moein-meshkipoosh.blogfa.com/post/117

30 دی  ، من عزیزی را برای همیشه از دست دادم ...

عزیزی که برای من در زندگی نفس و تنها دلیل زندگی بود ...

عزیزی که هیچ وقت رفتنش و جای خالیش رو باور نمی کنم  ...

عزیزی که همسفر تنهایی های من شد که شاید غمی از چشمان همیشه غمبارم  کم کند...

عزیزی که بهترین و شیرین ترین هدیه خدا بود برای من ...

ای کاش به من فرصت خوب شدن  و یا مجال آخرین دیدار را میداد ...

ای کاش سرنوشت دوباره از من نمیگرفت کسی را که تکیه گاهم بود ...

امروز از همیشه تنهاترم  و غم سنگینی که در دلم نشسته با هیچ چیزی تسکین پیدا نمیکنه ...

از همه دوستانی که در اینجا پیدا کردم به پاس محبت و دلگرمیهاشون ممنونم ...

از دوستانی که بهشون بدی کردم و شاید با حرفهام آزردمشون معذرت میخوام ...

دوست داشتم دوباره اینجا و در کنار مهربونی های معین عزیزم باشم

تا باور کنه اومدن و نویسندگی در وبلاگش برای من قشنگ ترین اتفاق زندگی ام بود ...

دوست داشتم دوباره با حسام کل کل کنم و دعوامون بشه ...

دوست داشتم دوباره برای حمید شعر بنویسم ، شعرهایی که حرف دل خودم بود ...

دوست داشتم دوباره به مینا و بارونی و معصومه  سر میزدم و میگفتم حلالم کنید بانو ...

دوست داشتم به دوستان مشکی پوشم مثل صادق بگم : مشکی تا ابد یکرنگه ...

اما نشد ... نخواستن ... نمیتونم ...

خیلی خسته ام ...باور کنید

دیگه  نه دنیای مجازی را میخوام و نه دنیای حقیقی را ...

چه زنده باشم و چه نه برام دعا کنید که این روزها با همه چیز بیگانه ام ...

یادگاریها و اشعار و دلنوشته هام را هر جایی که هست به رسم یادگار نگه دارید

و بدونید دوستتون دارم  و دلم برای محبت های کم و زیاد و گاه و بیگاهتون تنگ میشه ...

قدر همدیگر را بدونید و فراموش نکنید که خدا تنها کسیه که هدیه هاش رو اگر قدر ندونید پس میگیره !

حلالم کنید ... همین !

 این شعر را به یادش اینجا زمزمه میکنم ...

 دلم برات تنگ شده جونم ...

میخوام ببینمت نمیتونم ...

بین ما دیوارهای سنگی ...

فاصله یک عمره میدونم ...

بغض ترانمو شکستم ...

میخوام بگم عاشقت هستم ...

تو عین ناباوری یک شب ...

خالی گذاشتی هر دو دستم ...

تو بودی تمام هستی و مستی و راستی و تمام قصه من ...

تو بودی سنگ صبورم و نگاه دورم و لبهای بسته من ...

نیمه شب ...

از خوابم پا میشم ...

نیستی پیشم ...

باز دیوونه میشم ...

دوری تو ...

تیشه زد به ریشه ام ...

نیستی پیشم ...

بی صدا ، از من خالی میشم ...

هم صدا ، با بی بالی میشم ...

گونه هام ، خیس از شبنم غم ...

نیستی پیشم ...

تو بودی تمام هستی و مستی و راستی و تمام قصه من ...

تو بودی سنگ صبورم و نگاه دورم و لبهای بسته من ...

 

"فلورا "

به امید دیدار

Sun, 22 Jan 2012 01:01:00 +0330moein-meshkipooshhttp://moein-meshkipoosh.blogfa.com/post/117رضا صادقی عزیز...http://moein-meshkipoosh.blogfa.com/post/116  

از این همه نامردمی ها قلبم داره میمیره کم کم...

من از تو می پرسم خدایا...! اینجا زمین یا جهنم...؟!

وقتی برای گریه کردن باید از این دنیا جدا شد...

وقتی واسه آزاد بودن باید اسیر آدم ها شد...

وقتی دروغ رو میشه نوشید شیرین و آسون تا همیشه...

معلومه توی سفره هامون طعم حقیقت تلخ میشه...!

شاید تو این ظلمت خدایا تو ساحل از یاد بردی...

گم شد تو دریا کشتی عشق سکان رو دست کی سپردی...؟!

اینجا سر هر چهار و پنجش این خلق درگیر نبردند...

حق با ملائک بود وقتی با نا امیدی سجده کردند...

میگن وقتی می خواهی از این همه بدبختی راحت شی...

یا باید بگذری از جون یا هم رنگ جماعت شی...!

باید اونی شی که میگن ٬ باید اونی شی که می خوان...!

چه رنجی داره تن دادن به این دنیای بی وجدان...!

 

 

Tue, 17 Jan 2012 23:23:00 +0330moein-meshkipooshhttp://moein-meshkipoosh.blogfa.com/post/116حال من بد نیست غم کم می خورم ...!http://moein-meshkipoosh.blogfa.com/post/115

حال من بد نیست غم کم می خورم ، کم که نه! هر روز کم کم می خورم ...

آب می خواهم، سرابم می دهند ، عشق می ورزم عذابم می دهند ...

خود نمی دانم کجا رفتم به خواب ، از چه بیدارم نکردی؟ آفتاب!!!!

خنجری بر قلب بیمارم زدند ، بی گناهی بودم و دارم زدند ...

دشنه ای نامرد بر پشتم نشست ، از غم نامردمی پشتم شکست ...

سنگ را بستند و سگ آزاد شد ، یک شبه بیداد آمد داد شد ...

عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام ، تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام ...

عشق اگر اینست مرتد می شوم ، خوب اگر اینست من بد می شوم ...

بس کن ای دل نابسامانی بس است ، کافرم! دیگر مسلمانی بس است ...

در میان خلق سر در گم شدم ، عاقبت آلوده ی مردم شدم ...

بعد ازاین با بی کسی خو می کنم ، هر چه در دل داشتم رو می کنم ...

نیستم از مردم خنجر بدست ، بت پرستم، بت پرستم، بت پرست ...

بت پرستم،بت پرستی کار ماست ، چشم مستی تحفه ی بازار ماست ...

درد می بارد چو لب تر می کنم ، طالعم شوم است باور می کنم ...

من که با دریا تلاطم کرده ام ، راه دریا را چرا گم کرده ام؟؟؟

قفل غم بر درب سلولم مزن! ، من خودم خوش باورم گولم مزن!

من نمی گویم که خاموشم مکن ، من نمی گویم فراموشم مکن ...

من نمی گویم که با من یار باش ، من نمی گویم مرا غم خوار باش ...

من نمی گویم،دگر گفتن بس است ، گفتن اما هیچ نشنفتن بس است ...

روزگارت باد شیرین شاد باش ! ، دست کم یک شب تو هم فرهاد باش ...

آه! در شهر شما یاری نبود ، قصه هایم را خریداری نبود!

وای! رسم شهرتان بیداد بود ، شهرتان از خون ما آباد بود ...

از درو دیوارتان خون می چکد ، خون من،فرهاد،مجنون می چکد ...

خسته ام از قصه های شوم تان ، خسته از همدردی مسموم تان ...

اینهمه خنجر دل کس خون نشد ، این همه لیلی،کسی مجنون نشد ...

آسمان خالی شد از فریادتان ، بیستون در حسرت فرهادتان ...

کوه کندن گر نباشد پیشه ام ، بویی از فرهاد دارد تیشه ام ...

عشق از من دور و پایم لنگ بود ، قیمتش بسیار و دستم تنگ بود ...

گر نرفتم هر دو پایم خسته بود ، تیشه گر افتاد دستم بسته بود ...

هیچ کس دست مرا وا کرد؟ نه! ، فکر دست تنگ مارا کرد؟ نه!

هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه!  ، هیچ کس اندوه مارا دید؟ نه!

هیچ کس اشکی برای ما نریخت ، هر که با ما بود از ما می گریخت ...

چند روزی هست حالم دیدنیست ، حال من از این و آن پرسیدنیست ...

گاه بر روی زمین زل می زنم ، گاه بر حافظ تفأل می زنم...

حافظ دیوانه فالم را گرفت ، یک غزل آمد که حالم را گرفت:

" ما زیاران چشم یاری داشتیم ، خود غلط بود آنچه می پنداشتیم"

 

 

 

Sun, 15 Jan 2012 13:56:00 +0330moein-meshkipooshhttp://moein-meshkipoosh.blogfa.com/post/115 تو همون حس غریبی که همیشه با منی...http://moein-meshkipoosh.blogfa.com/post/114

امروز ... مشتی پر فرشته بالا رفته اند برای دعا به شوق  دیدن و به شرط شایستگی ...

و اکنون صبح، صبح شک است و تماشا و دل بی قراری میکند برای  گوشه چشمی  ...

گرمای ندبه در خنکای صبح  و  اقتدا به گل نرجس  به  نیت دیدن دلبر ...

چقدر مانده تا صبح یقین ... ؟

چقدر مانده  از  شب بلوغ انابه  تا سکوت گرم خطابه ... ؟

یادآور  شکر و شبنم و شمشیر  چه سرمستم میکند  امروز ...

هنوز می شنوم  بانگ : هَلْ مِنْ مُعينٍ فَأُطيلَ مَعَهُ الْعَويلَ وَالْبُكاءَ؟

و فردا ...  داغ پر سوخته فرشتگان تازه می شود از بوی خیمه های سوخته ...

حنجره سوزناک در غربت بیکرانه ...

داغ دل و سرمای فراق و طعم تلخ تشنگی ....

چقدر مانده تا صبح انتقام ...؟

یادآور حسین و حرمله و حزین چه غمگینم می کند امشب ...

افسوس که هنوز می شنوم  بانگ : هَلْ مِنْ ناصر ینصرنی ؟   و   هَلْ مِنْ مُعین یُعیننی ؟   

 

 "فلورا مشکی پوش"

 

قربون تنهاییت ای تنهاترین تنهای عالم...

 

« اللهم عجل لولیک الفرج »

 

 

Fri, 13 Jan 2012 11:35:00 +0330moein-meshkipooshhttp://moein-meshkipoosh.blogfa.com/post/114تولدم مبارک...! http://moein-meshkipoosh.blogfa.com/post/113 امسال یکی از بهترین تولد های زندگیم بود...

چون کنار شما دوستام و کنار مهربونی شما ۲۱ سالگیم رو جشن گرفتم...!

اول از همه خیلی خوشحالم که بعد از ۶ ماه بالاخره فلورا اومد اینجا و قبول کرد که بنویسه...!

ازش ممنونم...

خیلی...!

بعد هم از همه شما دوستای خوبم تشکر می کنم که یادم بودید:

فلورا٬ حسام٬ صادق٬ حمید٬ معصومه٬ "بارونی..."٬ مینا٬ ریحان و همه دوستان گلم که اومدن و مهربونی هاشون رو با من قسمت کردند...

ایشالله لایقش باشم و بتونم جبران کنم...

 

پی نوشت ۱: امروز تولد داداشم مسعود هم هست...

دو تایی تو یک روز به دنیا اومدیم با یک سال تفاوت...!

مسعود یک سال ازم بزرگتره...!

همین جا تولدش رو تبریک میگم...!

 

پی نوشت ۲: آهنگ وبلاگ رو خیلی دوست داشتم اما نمی دونم چرا این همه مخالف داشت...

اولیش فلورا بود...!

بعدش هم حسام و "بارونی..."

چون می دونم فلورا آهنگ روز میلاد معین رو دوست داره این آهنگ رو می ذارم...!

خودم هم خیلی دوست دارم...!

اینم برای فلورا به خاطر اومدنش به اینجا...!

 

 فلورا میگه : اول از همه تشکر میکنم از معین عزیز به خاطر مهربونیهات و خیلی خوشحالم که در کنار تو و یاران مهربونت در این کلبه مشکی هستم و دوم تشکر ویژه میکنم از همه عزیزانی که در جشن تولد معین حضور پیدا کردند و با تبریکاتشون خاطره قشنگی را براش ساختن ...

از همه تون ممنونم

Sun, 08 Jan 2012 01:01:00 +0330moein-meshkipooshhttp://moein-meshkipoosh.blogfa.com/post/113لمس بودنت مبارک ...http://moein-meshkipoosh.blogfa.com/post/112

سر در زیبای فردوس برین

درمیان قطعه ای دور از زمین

ریسه و شمع و چراغ و نور ماه

بوی ناب نرگس و نجوای دین

شیر و شِکر، شعروشوق و شاعری

طعم همچون قندِ شهدِ انگبین

دسته دسته هِی فرود و هِی فراز

بوسه ها میزد ملائک بر جبین

سایه طوبی و دیبا بر تنش

صوت زیبای اذان ، گوش یمین

مست و مدهوش از هیاهوی فلک

کز برای دیدن جشنی چُنین

پرسشی کردم از این بزم عظیم

در میان حِسی از شک و یقین

ازبرای چیست این رقص و طرب؟

شادباش و شکر یزدان بیش از این ؟

این فرشته کیست در آغوشتان ؟

کیست آن سیما رخ و زیبا نگین؟

پاسخی آمد که این حمد و ثناست

از برای روز میلاد " مــعــــیــن  "

.

.

کیک  کوچکی ...

که  کم است در کنار ...

کتیبه کامل و کم نظیر کـلام و کـلمات تو ....

بیست و یک سالگیت مبارک

.

.

هدیه تولدم به تو :

اول ... قطعه  شعری بود که  ابتدای این پست برای روز میلادت سرودم 

دوم ... قالب جدید و مناسب با باور مشکی پوشت

سوم ...  بعد از گذشت شش ماه از دعوت من به عنوان نویسنده در کلبه پر مهرت ، امروز و به مناسبت روز میلادت و به پاس تمام همدلی ها و همزبانیها در روزهای سخت تنهایی ام و لحظاتی که  هیچ کس نه در  فضای مجازی و نه دنیای حقیقی  یار و یاورم نبود امروز و اینجا اعلام میکنم که دعوت تو را به عنوان  نویسنده استجابت میکنم که بدانی در دلم ارزشی داری به بلندای شب یلدا !

باشد که زین پس قلب و قلمم هم  قبله  قابلی شود با قصه های قشنگ قصر تو ....

 

Sun, 08 Jan 2012 00:00:00 +0330moein-meshkipooshhttp://moein-meshkipoosh.blogfa.com/post/112دلم تنگته... http://moein-meshkipoosh.blogfa.com/post/111 با حس عجیبی...با حال غریبی...

دلم تنگته...!

پر از عشق و عادت...بدون حسادت...

دلم تنگته...!

گله بی گلایه...بدون کنایه...

دلم تنگته...!

پر از فکر رنگی...یه جور قشنگی...

دلم تنگته...!

تو جایی که هیشکی واسه هیشکی نیستو...همه دل پریشن...

دلم تنگ تنگ واسه خاطراتت که کهنه نمیشن...

دلم تنگه تنگه واسه یه لحظه کنار تو بودن...

یه شب شد هزار شب...

که خاموش و خوابن چراغای روشن...!

من دل شکسته...با این فکر خسته...

دلم تنگته...!

با چشم های نمناک...

تر ابریو باک...

دلم تنگته...!

ببین که چه ساده...بدون اراده...

دلم تنگته...!

مثل این ترانه...چقدر عاشقانه...

دلم تنگته...!

یه شب شد هزار شب...

که دل غنچه ما قرار بوده باشه...

تو نیستی که دنیا به سازم نرقصه...به کامم نباشه...

چقدر منتظر شم که شاید از این عشق سراغی بگیری...؟!

کجا کی کدوم روز منو با تمام دلت می پذیری...؟!

من دل شکسته...با این فکر خسته...

دلم تنگته...!

با چشم های نمناک...

تر ابریو باک...

دلم تنگته...!

ببین که چه ساده...بدون اراده...

دلم تنگته...!

مثل این ترانه...چقدر عاشقانه...

دلم تنگته...!

 

 

 پی نوشت: این آهنگ جدید معین که شب یلدا پخش شد...

اگه تونستید ویدئوشو دانلود کنید...

فقط از دستش ندید...

 

 

Sat, 31 Dec 2011 19:19:00 +0330moein-meshkipooshhttp://moein-meshkipoosh.blogfa.com/post/111 تو همون حس غریبی که همیشه با منی...http://moein-meshkipoosh.blogfa.com/post/110 هیچ داری از دل مهدی خبر...؟!

گریه های هر شبش را تا سحر...؟!

او که ارباب تمام عالم است...

من بمیرم سر به زانوی غم است...

شیعیان...!

مهدی غریب و بی کس است...!

جان مولا معصیت دیگر بس است...!

شیعیان...!

بس نیست غفلت هایمان...؟!

غربت و تنهایی مولایمان...؟!

ما عبید و عبد دنیا گشته ایم...

غافل از مهدی زهرا گشته ایم...

 

 

گل نرجس...!

 

بیا...

 

 

 

قربون تنهاییت ای تنهاترین تنهای عالم...

 

« اللهم عجل لولیک الفرج »

 

 

Fri, 23 Dec 2011 14:00:00 +0330moein-meshkipooshhttp://moein-meshkipoosh.blogfa.com/post/110 مادر عشق......
ما را در سایت مادر عشق... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : moein-meshkipoosh بازدید : 283 تاريخ : يکشنبه 30 مهر 1396 ساعت: 23:45